ابراهیم خدایار در پاسخ به این که «تلفظ عجیب و غریب نام بازیکن ازبکستانی پرسپولیس به» شهرزود تیمورف «یا» شرزود »» عنوان میگوید: من شهرزادم، خوب مرا بشناسید و نام مرا «درست» بر زبان جاری کنید. من شهرزادم، قصهگوی زندگی مردمان حوزههای تمدنی مشترک ایران با همسایگان به جانها برابر است.
این استاد دانشگاه و خود ادبی در یادداشت با عنوان «شهرزادِ قصههایمان را به ما برگردانید!» که آن را در اختیار قرار داده است: نامهای پارسی تنها یادگار پیوندهای مردمان ایرانینژاد و ایرانیان حوزه تمدنی مشترک با ایران از حلب تا کاشغر نیست، اما برجسته ترین نشان روزگار وصل ماست.
در هر کدام از شهرهای بوسنی و سوریه، عراق و ترکیه، آذربایجان و گرجستان و ارمنستان، ترکمنستان و ازبکستان و قرقیزستان و قزاقستان، شرق چین و هند و پاکستان و بنگلادش قدم بزنی صدها نام پارسی تو را به تاریخ آغاز کرد، به سپیدهدم نوروز پیدایش. انسانِ آریایی پرواز میدهند. داستان تاجیکستان و تکرارِ زیستِ ما ایرانیهاست و ما تکرارِ زیستِ آنها. داستان جدایی ما پس از تغییر خط فارسی در این خط لاتین و سیریلیک در اوایل سده بیستم بسیار. نمیدانم چرا عدهای از نسل جدید نمیخواهند یا نمیتوانند این نامها را درست بر زبان جاری کنند.
این سالها که به لطف جادوی فوتبال، پای برادران تاجیک و ازبک و حتی کاربران ترکوتاتار روسیه به ایران باز شده است، روزنامه نگاران و گزارشگر ناآشنا به تاریخ و خط ما فرزندان مشترک، نام های عجیب وغریبی از برادرانمان در گزارش های تلویزیونی و صفحات مجازی و روزنامه ها بر روی می آورند. بان میآورند که انسان از تعجب شاخ درمیآورد.
«شهرزود تیمورف، بازیکن ازبکستانی به پرسپولیس پیوست.» شنیدن نام شهرزاد با این توصیف عجیبوغریب و حتی بدتر از آن به صورتشرزود همه زیبایی ها و شیرینی های پیوند دوباره برادران دور از هم را سخت می کند و چون پتکی گران بر سرمان آوار میسازد. شما را به جانِ تاریخ سوگند کمی تاریخ بخوانید: گذشته چراغ راه آینده مگر نیست؟ شما را به خدا سوگند، اینهمه غفلت را در کدام دانشگاه یاد گرفتهاید؟!
پیوند ما ایرانیان با برادران و خواهرانمان در حوزه های تمدنی مشترک ایران با همسایگانمان در آسیای صغیر، قفقاز، آسیای مرکزی، شرق چین و شبهقاره پیوندی ازلی است. ما سه فرزند از یک پدریم. اسطورههایمان این را میگویند: ایرج، تور و سلم از پدری به نام فریدون.
هرگاه صفحات تاریخ را ورق میزنم سخت دلم میگیرد. باور کنید اگر سخت جانیام نبود، از این قصه پرغصه دق میکردم و میمُردَم، نمیتوانم باور کنم. اما چه میتوان کرد؛ زمانه ما سه برادر را سالها و سدههاست که از هم دور کرده است. ما برادران روزگار عجیبی را از سر گذراندهایم. آهی به روی هم تیغ کشیدهایم، اما برادری که نمیتواند تا ابد از برادرش دور باشد. داستانهای ما را شهرزاد قصهگو در سینه خود به یادگار نگاه کرده است، این یکی را هرگز اجازه ندار.
من شهرزادم، داستانپردازِ فرزندانِ فریدون. تاریخ را از من بیاموزید. بان من در هزار سال آخر جز به پارسی نچرخیده است. برخی از فرزندانم هر چند زبانشان و مکان نامشانشان را به زبانهای دیگری بدل کردهاند، هنوز هم هستند. این را میتوان در هزارانهزار واژهای دید که هر روز در زبانهایشان میچرخد و کامشان را شیرین میکد. این را میتوان در نامهای شیرین پارسیشان دید که چه خوب بر قامتشان نشسته است.
من شهرزادم، خوب مرا بشناسید و نام مرا «درست» بر زبان جاری کنید. من شهرزادم، قصهگوی زندگی مردمان حوزههای تمدنی مشترک ایران با همسایگان به جانها برابر است.
انتهای پیام